اسمون ما دوتا

وبلاگ منو عشقم هستش هردومون داخلش مینویسیم ما تو بلاگفام وبلاگ داریم

اسمون ما دوتا

وبلاگ منو عشقم هستش هردومون داخلش مینویسیم ما تو بلاگفام وبلاگ داریم

حلالیت

ماشین خریدیم ولی همچنان بابای میلاد ازمون ناراحته 

امشبم ساعت هفت راهی همدانیم کلیم براشون سوغاتی خریدیم

خداکنه دلشون باهامو صاف بشه چون اگه همش ناراحت باشن 

مسافرت  کاملا کوفتمون میشه 

فقط اگه دیدید نیومدم دیگه وبلاگ بدونید دار فانیو وداع گفتیم چون میلاد اصلا رانندگی یادش نیس نمیدونم چطور میخوایم برگردیم خونه این همه راهو 

حلالم کنید 



خدا ختم بخیر کنه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بین دوراهی موندم شدید بلاتکلیفم 

من امده ام .........

سلامممممم خوبید 

منو عشقمم عالیییمممممم 

عیدتون مبارک نماز روزه هاتون قبول باشه 

من جمعه ساعت 4  رسیدم تبریز

 ووووووای ک تهران چقد گرمممم بود من تو این سه ماه ک اومدیم تبریز عادت کردم به هوای اینجا اصلا نمیتونستم گرمای تهرانو تحمل کنم 

بیچاره مامان و بابام تو اون گرما روزه میگرفتن مامانم که تا میرفت بیرون سریع تو اون گرماااا فشارش میرفت بالا 

بر صاحبخونه و ارایشگر سوغاتی خریدم 

از این تابلوها که گلای طلایی و نقره ای داره 

دیروز صاحبخونه اومده زنگمون و زده 

میگه باهات قهرم چرا نیومدی بگی اومدم نامرد دلمون برات تنگ شده به شوخی هی پشتشو بهم میکرد منم هی میگفتم شرمنده 

بخدا از روزی که اومدم ی سره میرم ارایشگاه این عیدفطریم که کلی شلوغ بودش ارایشگاه و ما تا ساعت 7 وایمیسادیم تو ارایشگاه 

رسمن کمرم شکست انقد وایسادم

 ایشالا اگه بشه اخر تیر با همسر میریم شهرشونو از اونجا ماشین بخریم اخ جووووووووون 

و بعد اینکه برگشتیم من برم ثبت نام کنم بر رانندگی 

الان مامانم زنگ زده بود بهم میگفت احتمالا وسط مرداد با خاله بیاییم تبریز آخ جووون باز میبینمشون کلی خوشحالم 

ماشالا بیشتر تبریزیا زناشون رانندگی بلدن و همشونم در حد حرفه ای همین باعث شده منم  مجبور بشم برم گواهینامممو بگیرم 

 البته خودم خیلی دوس داشتم برما ولی از موقعی که اومدیم تبریز دیگه برام واجب شده که برم بگیرم

تا آپ بعدی فعلا بای